سایت سرگرمی و تفریحی هما

سایت سرگرمی و تفریحی هما

برترین مطالب اینترنتی
سایت سرگرمی و تفریحی هما

سایت سرگرمی و تفریحی هما

برترین مطالب اینترنتی

داستان نامه ای به خدا

عکس, تصویر, داستان نامه پیرزن به خدا

یک روز کارمند پستی که به نامه‌هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می‌کرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه‌ای به خدا !

با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود:  ادامه مطلب ...

داستان حکیم دانا

در زمانی های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و لگنش از جایش در می‌رود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد، دختر اجازه نمی‌دهد کسی دست به باسنش بزند هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمی‌گذارد کسی دست به باسنش بزند. به ناچار دختر هر روز ضعیف تر و ناتوان‌تر میشود تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش میکند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به باسن دخترتان او را مداوا کنم پدر دختر با خوشحالی زیاد قبول میکند و به طبیب یا همان حکیم میگوید شرط شما چیست؟  ادامه مطلب ...

داستان جالب هوش ایرانی

 یک ایرانی داخل بانک در منهتن نیویورک شد و یک بلیط از دستگاه گرفت.

وقتی شمارش از بلندگو اعلام شد بلند شد و پیش کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد

سفر تجاری به اروپا را داره و به همین دلیل نیاز به یک وام فوری بمبلغ 5000 دلار داره

 

کارشناس نگاهی به تیپ و لباس موجه مرد کرد(هما) و گفت که برای اعطای وام نیاز به قدری وثیقه و گارانتی

داره..

و مرد هم سریع دستش را کرد توی جیبش و کلید ماشین فراری جدیدش راکه دقیقا جلوی در بانک پارک

کرده بود را به کارشناس داد و رئیس بانک هم....  ادامه مطلب ...

خرید شوهر

یک مرکز خرید وجود داشت که زنان می توانستند به آنجا بروند و مردی را انتخاب کنند که شوهر آنان باشد.

این مرکز، پنج طبقه داشت و هر چه که به طبقات بالاتر می رفتند خصوصیات مثبت مردان بیشتر میشد.
اما اگر در طبقه ای دری را باز می کردند باید حتما آن مرد را انتخاب می کردند و اگر به طبقه ی بالاتر
می رفتند دیگر اجازه ی برگشت نداشتند و هرکس فقط یک بار می توانست از این مرکز استفاده کند.
روزی دو دختر که با هم دوست بودند به این مرکز خرید رفتند تا شوهر مورد نظر خود را پیدا کنند.

ادامه مطلب ...

مدرک

جونی از بیکاری رفت باغ وحش پرسید استخدام دارید?
یارو گفت مدرک چی داری گفت دیپلم
یاروگفت یه کاری برات دارم حقوقشم خوبه پسره قبول کرد
یارو گفت : ما اینجا میمون نداریم میتونی بری تو پوست میمون تو قفس تا میمون برامون بیاد,

چند روزی گذشت یه روز جمعه که شلوغ شده بود . پسره توی قفس...

ادامه مطلب ...

حقوق پدر

مرد دیروقت خسته از کار به خانه برگشت. دم در پسر 5 ساله‌اش را دید که در انتظار او بود:
سلام بابا! یک سوال از شما بپرسم؟
- بله حتما چه سوالی؟
بابا! شما برای هر ساعت کار چقدر پول می‌گیرید؟

مرد با ناراحتی پاسخ داد این به تو ارتباطی ندارد. چرا چنین سوالی می‌کنی؟
فقط می‌خواهم بدانم.
- اگر باید بدانی بسیار خوب می‌گویم: ۲۰ دلار!

پسر کوچک در حالی که سرش پایین بود آه کشید. بعد به مرد نگاه کرد و گفت: می‌شود به من ۱۰ دلار قرض بدهید؟ مرد عصبانی شد و گفت: اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال فقط این بود که پولی برای خریدن یک اسباب‌بازی مزخرف از من بگیری کاملا در اشتباهی. سریع به اطاقت برگرد و برو فکر کن که چرا این‌قدر خودخواه هستی. من هر روز سخت کار می‌کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه وقت ندارم.

پسر کوچک آرام به اطاقش رفت و در را بست. مرد نشست و باز هم عصبانی‌تر شد: چطور به خود اجازه می‌دهد فقط برای گرفتن پول از من چنین سوالاتی کند؟ بعد از حدود یک ساعت مرد آرام‌تر شد و فکر کرد که با پسر کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده است. شاید واقعا چیزی بوده که او برای خریدنش به ۱۰ دلار نیاز داشته است. به‌خصوص این‌که

ادامه مطلب ...

روباه و زاغ آبادانی

روباه و زاغ آبادانی
>زاغکی بر درخت نخل , فلافل می خورد .....
>روبهی آمد و گفت : ولک چه بالی , چه دمی , عجب عینک ری بنی .....دمت گرم کا، مشکی رنگ عشقه، یه دهن برامون بخون.....
>زاغ فلافل را زد زیر بغل و گفت : مو خودم کلاس دومم دهن سرویس
>

منبع:http://smsbazan.blogsky.com

شجاعت یعنی چه؟

یکی از دبیرستان های تهران هنگام برگزاری امتحانات سال ششم
دبیرستان

به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که:
” شجاعت یعنی چه؟ ”

محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود :
” شجاعت یعنی این ”

و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داده بود و رفته بود !
اما برگه ی آن جوان .......

ادامه مطلب ...

طوطی

 یک خانم برای حل مشکلش به کلیسا رفت .
 او با کشیش ملاقات کرد و برایش گفت:
 من دو طوطی ماده دارم که فوق العاده زیبا هستند. اما متاسفانه فقط یک جمله بلدند که بگویند :
 "ما دو تا فاحشه هستیم. میای با هم خوش بگذرونیم؟"
 این موضوع برای من واقعا دردسر شده و آبروی من را به خطرا انداخته. از شما کمک میخواهم. من را راهنمایی کنید که چگونه آنها را اصلاح کنم؟
 کشیش که از حرفهای خانم خیلی جا خورده بود گفت:

ادامه مطلب ...

روحیه ی ورزشکاری

روزی روبرت دو وینسنزو Robert De Vincenzo گلف باز بزرگ آرژانتینی پس از بردن مسابقات و دریافت چک قهرمانی، لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختکن شد تا آماده رفتن شود.


پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک و تنها بطرف ماشینش می رفت که زنی به وی نزدیک می شود، زن پیروزیش را تبریک می گوید و سپس عاجزانه می افزاید که پسرش به خاطر ابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ویزیت دکتر و هزینه بالای بیمارستان نیست.


ونسنزو تحت تاثیر حرفهای زن قرار گرفت و چک مسابقه را امضاء نمود و در حالی که آن را در دست زن می فشرد گفت:"برای فرزندتان سلامتی و روزهای خوشی آرزو می کنم"

یک هفته پس از این واقعه....

ادامه مطلب ...